داستان شبی که اگر خلاقیت دوستم نبود ….

خاطره از شبی که میتوانست تبدیل به یک فاجعه شود

امروز میخوام یک خاطره براتون تعریف کنم که اگر خلاقیت دوستم نبود مجبور بودیم شب تا صبح تو ماشین بخوابیم  !!!

چند سال قبل یک شب با دوستانم قرار شد بریم بیرون و دور هم باشیم . وقتی قرار گذاشتیم با دوستام بهشون گفتم ما که ۵ نفریم ، الکی دوتا ماشین نبریم و بعد از کلی اصرار قبول کردن فقط با ماشین من بریم . خب ۵ نفر پسر درشت به زور تو ماشین نشستیم و طبق معمول یکی از بچه ها شروع کرد به غر زدن !!! 
جا نیستش ، خب ماشین که بود ، مگه مجبوریم ، اصلا من پیاده میشم ، این چه کار بود کردیم و ….

خلاصه جاتون خالی رفتیم یک رستوران شام خوردیم و کلی صحبت که کجا بریم ، طبق معمول ۲۰ تا گزینه اومد روی میز که کجا بریم ، اما من از اولش میدونستم که در نهایت میریم ” پوشت پارک ” !!! ( تلفظ صحیح : Pooshta park ) !!! این پارک یک پارکی بود دقیقا پشت پارک ارم و تو محدوده بلوار الهام ( که متاسفانه اسم دقیقش رو بخاطر ندارم ) . بعد از کلی بحث و جدل به اتفاق هم گفتن بریم پوشتَ پارک !!! 

خلاصه دوباره اومدیم سوار ماشین شدیمو روز از نو روزی از نو !!! 

جا نیستش ، خب ماشین که بود ، مگه مجبوریم ، اصلا من پیاده میشم ، این چه کار بود کردیم و ….
خلاصه به هر زحمتی بود رسیدیم و چون پنج شنبه شب یک روز تابستونی بود اصلا جای پارک نبود ،  به ناچار رفتیم تو یکی از های دور و اطراف ماشین رو پارک کردیم و چون بنظرمون خیلی خلوت اومد به ماشین قفل فرمون زدم !!!

خلاصه رفتیم تو پارک یک مقدار والیبال بازی کردیم و یک مقدار هم فوتبال دستی ( اون موقع داخل پارک بود اما الان بعید میدونم چیزی ازش مونده باشه ) به خودمون اومدیم دیدیم ساعت ۲ نصف شب هست و بجز ما کلا ده پانزده نفر دیگه تو پارک هستن که اونا هم داشتن می رفتن .

کم کم به بچه ها پیشنهاد دادم که بریم بعد از کلی غر غر که تازه سر شبه ( !!! ) کجا بریم ؟ تازه اومدیم خلاصه ساعت سه و ربع دیگه رضایت دادن که بریم ! رفتیم سمت ماشین در ها رو باز کردم همه نشستن ، چشمتون روز بد نبینه !!! دو روز قبل قفل فرمون ماشین رو عوض کرده بودم ( قفل فرمونم رو داده بودم به یکی از دوستام یک قفل فرمون قدیمی داشتم گداشته بودم تو ماشین ! ) . هر کاری کردم قفل فرمون باز  نشد که نشد هر چی زور زدیم هر کاری کریدم قفل فرمون باز نشد که نشد !
حالا به همه اینها غر غر ها رو هم اضافه کنید !!! 
الان دوتا ماشین اومده بودیم حداقل با اون برمیگشتیم اینم میومدیم صبح بر میداشتیم … ، اصلا چرا با یک ماشین اومدیم …. ، این چه ماشین لگنیه تو داری … ، الان تا صبح باید اینجا بمونیم … ، حجا نمی شیم این تو … ، چطوری بخوابیم …… و کلی غر دیگه تازه له هم شدیم 

خب نصف شب بود نه ابزار فروشی باز بود  ، نه آژانس نزدیکی میشناختیم ، نه جایی بودیم که ماشین رد بشه 
خلاصه سرتون رو درد نیارم من که خودم انقدر غر غر شنیده بودم که اصلا فکرم کار نمیکرد . یهو یکی از بچه ها گفت : ” کاپوت رو بکش ” ، گفتم : ” چه ربطی داره ؟! ” ، گفت : ” کارت نباشه ” . 

کاپوت رو کشیدم و رفت سر موتور و نشانگر روغن ماشین رو آورد !!!  اون لحظه من بال در آوردم ، خلاصه با اون یکم کلید و جای قفل رو روغن کاری کردیم بعد از یکم بازی کردن قفل فرمون باز شد ! واقعا اگر اون شب اونجا میموندیم شاید هیچ اتفاقی نمی افتاد اما مسلما غر غر های اون دوست غرغروی من ما رو روانی میکرد !

من هیچ وقت خلاقیتی که اون دوستم اون شب بکار برد رو فراموش نمیکنم و همیشه تو ذهن می مونه چون باعث شد نجات پیدا کنیم ، اما یک درس بزرگ گرفتم با آدم غرغرو کل کل نکن !!! این درس به قدری برای من خاطره شد که بعد از این ماجرا ۴ نفره از همین جمع پنج نفره رفتیم شمال اما با ۲ تا ماشین !!!

خلاقیت تو هر جایی میتونه آدم رو نجات بده و فرقی نداره کجا ازش استفاده کنید !

خلاقیت تو همه انسان ها وجود داره فقط کافی یاد بگیریم با استفاده از تکنیک های موجود خلاقیتمان را بیدار کنیم! 

برای بیدار کردن خلاقیت در خودتان پیشنهاد میکنم با تکنیک نقشه ذهنی بیشتر آشنا بشوید

↓↓↓↓

نظرات کاربران


دیدگاه خود را ثبت کنید

*
*